عرف "متحد اصلی" در سیاست خارجی آمریکا

                                                              هادی صادقی

 

اکنون افغانستان در رده پانزده کشور متحدان اصلی خارج از ناتو ایالات متحده آمریکا قرار گرفت؛ عنوانی که به خودی خود، حتی بدون در نظرداشت جلوه های عینی و برآیندهای عملی آن، هم فرصت است و هم تهدید. در نظام کنونی سیاست بین الملل، میزان تعاملات و مراودات با قدرت های بزرگ جهان، قدرت ملی کشور ها را افزایش داده و چگونگی منزلت بین المللی کشورها ارتباط مستقیم با گسترده تعاملات و همکاری های آن با قدرت های بزرگ جهان دارد. به هر میزانی که یک کشور دارای تعاملات و مراودات گسترده با قدرت های عمده جهان باشد، از فرصت مانور و چانه زنی بیشتری در سیاست بین الملل برخوردار می گردد. این امر برای کشورهای جهان سومی که دارای اقتصاد و سیاست وابسته است از اهمیت و حساسیت بیشتری برخوردار می باشد. داشتن رابطه استراتژیک یک کشور ضعیف با قدرت های بزرگ جهان دارای مزایای زیاد می باشد. از نظر سیاسی در عرصه خارجی، منزلت بین المللی آنان را در معادلات منطقه ای بالا برده و در برابر تهدیدات و چالش های سیاسی و امنیتی منطقه مورد حمایت قرار می دهد. در عرصه داخلی نظام سیاسی این کشور ها با حمایت قدرت های بزرگ از ثبات برخوردار گردیده و در امر حکومت داری، انکشاف و تامین اقتدار و حاکمیت خویش مورد حمایت مالی و سیاسی قدرت های بزرگ قرار می گیرد.

 از نظر اقتصادی و صنعتی نیز در صورت وجود پوتانسیل های لازم، فرصت های اقتصادی برای کشورهای ضعیف خلق گردیده و ظرفیت ها و ذخایر معدنی آنان با حمایت تکنولوژیکی و صنعتی پارتنر های بزرگ شان مورد بهره برداری قرار می گیرد. ذخایر و ظرفیت های معدنی و طبیعی ای که این کشورها خود عاجز از بهره برداری آن می باشند، با حمایت تکنولوژیکی و اقتصادی قدرت های بزرگ که با آن ها وارد اتحاد می باشند، استخراج گردیده و بدین ترتیب کشورهای ضعیف و فرومانده در مسیر الگوی توسعه برون زا یا وابسته وارد می شوند.

ایالات متحده آمریکا به عنوان بزرگترین قدرت سه بعدی جهان از بیشترین تعاملات و مراودات بین المللی برخوردار می باشد. این کشور در چندین ائتلاف سیاسی و نظامی شامل بوده و با کشورهای مختلف جهان دارای روابط استراتژیک می باشد. از جمله پانزده کشور در نقاط مختلف جهان، لقب متحدان اصلی این کشور در خارج از ناتو را دارا بوده و با آن ها دارای سطح بلند همکاری های اقتصادی، سیاسی و نظامی می باشند. دقیقا همین روابط و همکاری ها، ایالات متحده را در حفظ نظام تک قطبی جهان و موقعیت این کشور در راس هرم نظام سیاست جهانی کمک می کند. هریک از این کشور ها بدلایل موقعیت استراتژیک شان در جیوپولیتیک منطقه، یا جایگاه اقتصادی و موقعیت مهم آنان در مسیر انتقال انرژی و یاهم بخاطر وجود پایگاه های نظامی ایالات متحده و موقعیت حساس آن ها در رقابت های سیاسی و نظامی در سیاست بین الملل انتخاب می گردد. بدین ترتیب هریک از این کشورها که ایالات متحده با آن ها وارد همکاری های استراتژیک و یا اتحاد و ائتلاف می باشند، برای این کشور از اهمیت فوق العاده برخوردار بوده و برای حفظ وضع موجود ناگزیر از اتحاد و همکاری با آنها می باشند.

 

 

 

مناسبات آمریکا و پاکستان به حالت عادی بر می گردد

هادی صادقی

پس از هشت ماه انسداد مسیر تدارکاتی ناتو از خاک پاکستان؛ روز گذشته آمریکا رسما از پاکستان بخاطر کشته شدن بیست و چهار سرباز پاکستانی از سوی نیروهای آمریکایی معذرت خواست و پاکستان نیز اعلان کرد که مسیر تدارکاتی ناتو از خاک پاکستان را بروی آمریکا باز خواهد کرد. هشت ماه پیش، در پی حمله هیکوپتر های نظامی آمریکا در مرز افغانستان و پاکستان، بیست و چهار سرباز مرزی پاکستان کشته شد؛ این واقعه، کشیدگی جدی را در مناسبات سیاسی دو متحد مبارزه با تروریسم در منطقه خلق کرد. حکومت پاکستان در اعتراض به این رویداد پایگاه نظامی شمسی که در اختیار سربازان آمریکایی قرار داشت را بست و مسیر تدارکاتی ناتو از خاک پاکستان را مسدود نمود.
اینک با آغاز زمانبندی خروج نیروهای خارجی از افغانستان، یافتن مسیرتدارکاتی امن و اقتصادی برای این ائتلاف اولویت کاری و سیاسی درجه اول پیداکرده است. مسیر پاکستان، نزدیک ترین و از نظر اقتصادی به صرفه ترین مسیرممکن برای انتقال تدارکات ناتو از افغانستان می باشد. پیش از این پاکستان، برای عبور هر موتر تدارکاتی 5000 هزار دالر آمریکایی طلب کرده بود؛ مقامات آمریکا و ناتو به این دلیل رایزنی های گسترده ای را با کشورهای آسیای میانه برای پیداکردن بدیل پاکستان آغاز کرده که به نتیجه های قابل توجه نیز دست یافته بودند. اینک توافق دوباره پاکستان برای انتقال تدارکات ناتو، مساله مهم آمریکا و ناتو را حل کرده است؛ مساله ای که ممکن بود هزینه اقتصادی چندین برابر مسیر پاکستان را روی دوش امریکا و ناتو می گذاشت و گذشته از آن، آمریکا مجبور می شد به خاطر آن در حیات خلوت روسیه پاگذاشته و رقابت پرهزینه ای را آغاز کند که جز یک مجبوریت تاکتیکی زود گذر، دیگر هیچ سود سیاسی و استراتژیک برای این کشور نداشت.
از زمان تاسیس پاکستان و برقراری مناسبات دوستانه، مناسبات این دوکشور فراز و فرود های زیادی داشته، اما هیچگاهی ماهیت دوستانه و همکارانه این دو کشور از بین نرفته است. پاکستان از زمان تاسیس خود تاکنون، همیشه برای آمریکا از اهمیت استراتژیکی برخوردار بوده و در هریک از دو وضعیت "جنگ سرد"  و "ظهور تروریسم" به عنوان وضعیت های تعیین کننده بر سیاست خارجی و امنیتی آمریکا، تضمین کننده امنیت و پیروزی امریکا بوده است.
اهمیت استراتژیک پاکستان برای آمریکا که در پی خروج نیروهای شوروی از افغانستان و پایان جنگ سرد تنزیل یافته بود، با شروع جنگ آمریکا علیه طالبان در افغانستان دوباره احیا و پاکستان بار دیگر به متحد استراتژیک آمریکا در منطقه تبدیل گردید.
طی چندسال اخیر نیز مناسبات این دو کشور فراز و نشیب زیادی تجربه کرده است. سال گذشته در پی حمله کماندوهای آمریکا برای کشتن اسامه بن لادن درابیت آباد پاکستان، مناسبات دو کشور به شدت تیره شد و پایگاه شمسی و مسیر تدارکاتی ناتو برای مدتی بسته گردید. هرچند در آن زمان برخی ها شکستن حلقه اتحاد دو کشور را اعلام کرد؛ اما پاکستان همچنان متحد آمریکا باقی ماند و کمک های فراوان از این کشور در یافت کرد. بار دیگر در پی کشته شدن سربازان پاکستان توسط سربازان آمریکایی، مناسبات دو کشور برای چندمین بار تیره شد و مسیر تدارکاتی ناتو از این کشور برای بیش از هشت ماه مسدود ماند؛ اما اینک دوباره این مسیر باز و مناسبات دو کشور به حالت عادی بر می گردد.

جرگه جوانان؛ تلاشی برای نهادینه کردن عرف "جرگه ها"

                                             

       هادی صادقی

روز گذشته گردهم آیی بزرگی بنام جرگه ملی جوانان افغانستان در کابل تدویر یافت. هدف این نشست بررسی برنامه مصالحه با مخالفین مسلح دولت و سهیم ساختن جوانان در روندهای جاری سیاسی کشور عنوان شده است. اما براستی، هدف واقعی این گردهم آیی چیست؟ آیا این گردهم آیی می تواند جوانان را وارد روند های سیاسی کشور کرده و دیدگاه های جوانان را با حکومت مطرح کند؟ آیا جرگه جوانان می تواند روزنه ای به کلاف سردرگم مصالحه بگشاید؟ حقیقت این است که حکومت به تمام موضوعات از جمله جوانان، بادید سیاسی و ابزارگونه می نگرد. هرچند هدف اعلانی این گردهم آیی، بررسی برنامه مصالحه و در نظر گرفتن دیدگاه های جوانان عنوان شده است؛ اما هدف واقعی این برنامه غیر از آن چیز است. تیم حاکم گرایش شدیدی به رویه های منسوخ و قبیله ای حکومت داری داشته و تمام جرگه های بزرگان و جوانان، در راستای همین برنامه ها سازماندهی می شود. آنان تلاش می کند تا با احیای سنت های منسوخی چون جرگه ها، شوراهای مردمی و قبایلی، کارگزاری های تخصصی حکومت داری را دور زده، رویه های دموکراتیک را کنار گذاشته و دوباره آیین حکومت داری را به صده های گذشته رجعت دهد. برگزاری این گونه جرگه در خصوص موضوعات مختلف، کمک می کند تا اندک اندک، جرگه ها دوباره به عرف حکومت داری در افغانستان تبدیل شده و دموکراسی تضعیف گردد. در طول تاریخ افغانستان، جرگه ها صرفا نقش تایید کننده برنامه ها و سیاست های از قبل تدوین شده حکومت ها را داشته و از این نهاد صرفا به عنوان روپوش مشروعیت ساز از سوی حکام استفاده شده است. و مطمئنا گردهم آیی جوانان نیز استثنا از این قاعده نمی تواند باشد. بنابراین نمی توان از این گونه نهادها انتظارات خاص داشت. افزون برآن در خصوص ساختار این جرگه نیز پرسش های جدی وجود دارد. هرچند گفته می شود در این جرگه نزدیک به دو هزار نفر از تمام ولایات افغانستان اشتراک نموده، اما حقیقت این است که این جرگه حلقه های محدود از تسلسل زنجیره ای آدرس های مشخص می باشد. حلقه های که از اشخاصی در کابینه آغاز و به دوستان، اقارب و آشنایان آنان محدود می گردد. هیچگونه میکانیسم روشن و دموکراتیک برای گزینش اشتراک کنندگان این جرگه وجود نداشته و بنابراین نمی تواند از تمام جوانان افغانستان نمایندگی کند.

حقیقت این است که جوانان هیچ جایگاهی در متن سیاست های اعلانی حکومت آقای کرزی ندارد و این گونه تلاش ها نیز سیاست های پوپولیستی حکومت برای جلب جوانان و یا سرگرمی آنان می باشد.  این در حالی است که افغانستان به عنوان کشوری که به لحاظ تناسب جمعیتی بیشترین جوانان را دارا می باشد و جوانان به عنوان نسل پویا، فعال، باانگیزه، از جایگاه قابل توجه در مناسبات اجتماعی و سیاسی کشور برخوردار نیستند. بخشی از این وضعیت در ساختارها و مناسبات اجتماعی سنتی و فرهنگ "شیخوخیت" و "ریش سفید سالاری"  ریشه دارد که این موضوع باعث شده است تا جامعه افغانستان به عنوان یک جامعه سنتی کم تر فرصت بهره بردن از ظرفیت ها و پوتانسیل های ارزشمند نسل جوان خود را داشته باشد. موضوعی که ضربه های جبران ناپذیری را بر زیر ساخت ها و مولفه های رشد اقتصادی و توسعه اجتماعی و فرهنگی کشور در طول دهه های اخیر وارد کرده است. نهادینه بودن فرهنگ ریش سفیدسالاری باعث کاهش اعتماد به نفس و احساس مسئولیت نسل جوان کشورگردیده است. بنابراین توقع این است که حکومت باید جوانان را در متن سیاست های خویش قرار داده وبرخورد ابزاری با این قشر را کنار بگذارد.
 
  

پروسه استانبول؛ سراب همگرایی منطقه ای

هادی صادقی


Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA

یک صد سال پیش از این امروز، آلفرد مکیندر استراتژیست انگلیسی با طرح دو مفهوم حیاتی "هارتلند" یا قلب زمین و "گلوگاه" گفته بود که قلب زمین فتح ناپذیر است و فقط با تسلط بر "گلوگاه" می توان بر قلب زمین تسلط یافت و هرکه بر قلب زمین مسلط باشد، بر کل زمین تسلط دارد. از نظر وی روسیه بدلیل خود کفا بودن از نظر منابع طبیعی و راه ها و خصوصیات منحصر به فرد زمینی، اقلیمی و جغرافیایی قلب زمین بوده و خاورمیانه که محل تلاقی سه قاره آفریقا، اروپا و آسیا می باشد، "گلوگاه" بوده و زمانی می توان به قلب زمین دست یافت که بر گلوگاه مسلط بود. نظریه ای که امروزه به باور بسیاری ها، انگلیس را به خطا کشاند و سبب شکست و فروپاشی استعمار انگلیس گردید. صرف نظر از اعتبار و چند و چون این نظریه در جهان امروز، سوال این جا است که در پروسه استانبول یا طرح "روند همگرایی قلب آسیا" که روز پنجشنبه کابل میزبان دومین نشست آن بود، آیا حکومت افغانستان و سایر اعضای این پروسه، تصور "هارتلند" را دارد؟ در حالیکه حوزه قلب آسیا، دقیقا قسمت زیاد حوزه "هارتلند" و بخش های از حوزه "گلوگاه" را شامل می شود. این پروسه چه معنی دارد و سود افغانستان در آن چه خواهد بود؟

کنفرانس وزرای خارجه کشورهای قلب آسیا که در کابل برگزار شد، یک نشست منطقه ای بود و دقیقا همین امر یکی از برجستگی های آن برای افغانستان می باشد. یعنی کابل برای اولین بار کنفرانس منطقه ای را میزبانی کرد که اجندای آن نه مسایل افغانستان، بلکه آغاز یک پروسه رو به جلو منطقه ای بود. این امر از نظر سیاسی و دیپلماتیک دارای پیام های مشخص و امیدوار کننده از سوی افغانستان می باشد. افزون برآن افغانستان در این کنفرانس نقش و جایگاه خود را تعریف دوباره کرد. اکنون در چشم انداز پس از 2014 و خروج نیروهای خارجی، معادله منطقه ای در افغانستان در حال دگرگونی بوده و می رود ساختار جدید جاگزین آن گردد؛ ساختاری که به احتمال زیاد، نقش کشورهای همسایه و منطقه برجسته تر خواهد بود.

اما سویه اصلی این کنفرانس، بعد منطقه ای آن می باشد. این پروسه آغاز شده تا به روند همگرایی در کشورهای قلب آسیا کمک کرده و ائتلاف سیاسی را میان این کشورها پدید آورد، اما اهمیت سیاسی و استراتژیک ندارد و نمی توان با برخی نظرات در این مورد که این پروسه را احیای دوباره مفهوم "هارتلند" تلقی می کنند، موافق بود. این پروسه فقط می تواند کشور ها را به ایجاد همگرایی منطقه ای ترغیب کرده و زمینه همکاری ها و مراودات بیشتر را فراهم کنند؛ اما نمی توان حد اقل در چشم انداز نزدیک، ظهور همگرایی منطقه ای را به انتظار نشست. همگرایی منطقه ای یک روند طولانی و نیازمند مولفه های اولیه و زمینه های مشخص می باشد که این مولفه ها و زمینه ها در هیچ یک از این کشورها هنوز ایجاد نشده است. کشورهای آسیای میانه، هنوز دارای نظام های استبدادی و فوق العاده بسته بوده که عملا در وازه های خود را بروی هرگونه روندهای همگرایانه بسته اند. سایر اعضای آن نیز در میان همدیگر دارای مشکلات مرزی و مسایل سیاسی حل ناشده فراوان هستند که نمی گذارند این روند تحقق پذیرد. بنابراین نمی توان از این پروسه تحقق همگرایی منطقه ای را انتظار داشت. در خوشبینانه ترین حالت می توان فقط ایجاد یک ائتلاف سیاسی منطقه ای آنهم با ساختار شکننده را انتظار داشت.

 

روند خزنده ی کتمان قومی و رسالت ما

هادی صادقی

از چندی بدینسو حرکت خزنده مشکوکی از سوی حکومت پی گرفته شده که زنگ خطر و هشدار جدی را برای اقوام، گروه های اجتماعی و مخالفین سیاسی حکومت به صدا در آورده است. این برنامه ها که از ذهنیت های قوم گرایانه، اقتدار گرایانه و تمامیت خواهانه نشات می گیرند، در درون ارگ، مجالس و حلقات قبیلوی و مراکز تولید و اشاعه تفکرات قوم گرایانه در کابل و ولایات طراحی گردیده و از سوی مراجع رسمی و قانونی حکومت در جامعه یکی پس از دیگری اجرا می گردند. پروسه مصالحه یا ادغام مجدد طالبان به حکومت، طالیبانیزه ساختن فضاهای فکری و سیاسی کشور، عدم شکیبایی حکومت در برابر حرکت های سیاسی و اتهام زنی های گوناگون به مخالفین سیاسی حکومت در کشور، توجیه و حمایت از سناریوی کوچیگری و از همه مهمتر کودتای خزنده در برابر موجودیت اقوام و تاریخ کشور از نشانه های بارز این روند می باشند که یکی پس از دیگری از سوی حکومت در جامعه اجرا و یا طرح می گردند. حکومت ضمن این که تلاش می کند روند سیاسی را در مسیر باز گشت به گذشته های تاریک و تحکیم پایه های قدرت قومی خویش سوق دهد، کودتای آرام را علیه موجودیت های قومی و تاریخ فردای کشور نیز روی دست گرفته است. آنان تلاش می کند با گنجاندن و انتشار آمار های مجعول و ساختگی از موجودیت گروه های قومی، دست به کتمان قومی در کشور زند و از طریق آوردن داده های غلط در کتاب ها و جراید رسمی، تاریخ فردای کشور را نیز به نفع خود تحریف کند. گنجاندن اطلاعات غلط و آمارهای جعلی در مورد اقوام در دایرت المعارف آریانا و انتشار ارقام نادرست از نفوس واقعی ولایت بامیان، نمونه های روشن این روند مغشوش و خطرناک می باشند. متاسفانه رسانه ها، جامعه مدنی و احزاب سیاسی نیز نسبت به این روند مغشوش سکوت اختیار کرده اند. انتشار دایرت المعارف آریانا با گنجاندن دروغ های مفتزحانه از میزان نفوس واقعی اقوام و خصوصیات فرهنگی و تاریخی آنان به عنوان بزرگترین کتمان قومی و هویتی در کشور، صرفا در چند جلسات محدود و هسته های کوچک علمی و فرهنگی بازتاب پیدا کرد و رسانه های رسالتمند و آزاد هیچگاه به این برساخته خطرناک حکومت توجه نکردند. انتشار ارقام نادرست از نفوس واقعی ولایت بامیان، به عنوان کتمان آشکار صدها هزار شهروند یک ولایت، نیز به صورت بسیار کمرنگ در رسانه ها بازتاب پیدا کرد و هیچگاه به عنوان یک حرکت تکاندهنده و سازماندهی شده حکومت، جای بحث های تکراری و یکنواخت رسانه ها را نگرفت.

هرچند اطلاع رسانی، آگاهی بخشی و انتقاد از حکومت از کارویژه های رسانه ها می باشند، اما دفاع از ارزش ها و تاریخ و ایستادگی در برابر جعل تاریخ و کتمان های قومی، رسالت مهمتر رسانه ها و نخبگان فکری و سیاسی جامعه ما می باشد. ما به جنجال انتشار نفوس ولایت بامیان نه به عنوان یک مساله بامیانی ها، بلکه بایست به مثابه آغاز یک حرکت مغشوش در کشور و پاسداری از موجودیت تمام شهروندان افغانستان نگاه کرد. همانگونه که انتشار جعلیاتی چون "دایرت المعارف آریانا" را باید جدی گرفت و از کنار آن غیر مسئولانه نگذشت. تمام این ساختگی ها و جعلیات برای فراهم کردن مواد یک دروغ کلان تر و تحریف دیگر بوده و همین داده ها در نوشتن تاریخ در باری علیه تاریخ و شهروندان افغانستان بکار خواهد رفت.

 


آوارگان بهسود؛ قربانیان دموکراسی

هادی صادقی

بازهم تهاجم، کشتار، آوارگی و تکرار مکرر یک فاجعه؛ از چند روز بدینسو بار دیگر غرب کابل را آوارگان بی پناه و بی دفاع بهسود فراگرفته است؛ آوارگانی که فقط جرمش غیرمسلحانه زیستن، احترام به امنیت و حاکمیت ملی، اعتماد به دموکراسی و مردم سالاری و در نهایت حمایت مدنی از پروسه ده ساله نظام سازی می باشد. مردمانی سبک سر و عقابان بلند پرواز کوه پایه های بابا و هندوکش مغرور از پیروزی شکوهمندانه در مصاف با نیروی ارتش سرخ شوروی و تروریسم بین الملل، این روزها با متواری شدن از هجوم 2000 مرد مسلح بی ریشه و بی هویت تاوان اعتماد زودهنگام خویش به وعده های پوشالی حکومت و جامعه جهانی را می پردازند. مردمانی که با پا در میانی جامعه جهانی و رهبران شان و به امید یک آینده روشن و کشوری آرام، سلاح های سبک و سنگین شان را به زمین گذاشتند تا دموکراسی پا بگیرد و کشور آباد گردد. طی چند روز اخیر، باهجوم بیش از دو هزار مرد مسلح با تجهیزات سنگین نظامی در بهسود، چندین تن کشته و زخمی، صدها خانه تخریب و هزاران تن متواری گردیده اند. دولت مثل سال های گذشته با ارسال هیات های نظامی و ملکی فقط توانسته آتش بس های موقت برقرار کند؛ اما جنگ، آوارگی و تخریب همچنان ادامه دارد. روز بروز سناریو گسترده تر، خشونت تشدید و به نیروی انسانی و ماشین جنگی مهاجمین کوچی نما، افزوده می شود.

ظاهرا سناریو، به شکل منازعه کوچی ها و ده نشینان طرح گردیده؛ اما همه می دانند که این طرح، آغاز یک پروژه خطرناک برای بازگشتن به استبداد قبیلوی و تحقق خواب های شاهانی است که قرن ها پیش برای نوادگانش دیده بودند. علاوه برآن از طریق این سناریو می خواهد مناطق امن مرکزی را بی ثبات ساخته و دامنه خشونت ها را از سمت جنوب و شرق کشور به این مناطق بکشاند. امسال به نظر می رسد که طالبان و مخالفین مسلح دولت، با آرایش نظامی قوی تر تهاجمش را آغاز نموده است. هرچند ظاهرا این سناریو به نام کوچی دارد اجرا می گردد، اما تمام نشانه ها حاکی از بکار بستن توان جنگی قوی طالبان و مخالفین مسلح دولت در تهاجم بر بهسود می باشد. براساس گزارش ها صدها داکسن با پرچم های سفید و تجهیزات نظامی سنگین، وارد بهسود شده و در خطوط مقاومت با مردم محل در گیر شده اند.

هرچند قربانی اصلی این سناریو، مردم بی گناه بهسود است؛ اما پیامدهای منفی خطرناکی را برای دولت و جامعه جهانی نیز دارد. دولتی که قادر به اعمال حاکمیت بر بخش اندکی از قلمروش می باشد، نا امن شدن مناطق امن به معنی برچیده شدن حاکمیت دولت از آن مناطق و سست شدن پایه های اجتماعی آن خواهد بود. علاوه برآن، تشدید خشونت ها و عدم دخالت جدی دولت، اعتراضات و خیزش های مردمی را بدنبال خواهد داشت و این برای وحدت ملی و امنیت نیم بند فوق العاده خطرناک است. این امر می تواند یک باردیگر کشور را به دهه هفتاد برگردانده و آتش جنگ های داخلی را روشن کند.  

 

 

شک بنیادین در سلامت انتخابات

هادی صادقی

کمیسیون عدلی و قضایی مجلس نمایندگان پیش نویس قانون، ساختار و صلاحیت های کمسیون مستقل انتخابات که از سوی حکومت تدوین شده است را بررسی نموده و خواهان اصلاحات در آن شده است. براساس این پیش نویس، اعضای کمسیون مستقل انتخابات هفت تن و مدت ماموریت آنان سه سال پیش بینی شده که از سوی رییس جمهور انتصاب می شوند؛ اما در پیشنهاد کمسیون عدلی و قضایی مجلس آمده است که تعداد این کمسیون باید یازده نفر و در مشورت با نهادهای جامعه مدنی انتخاب شود و مدت کاری آنان نیز شش سال پیشنهاد شده است.

براساس طرح این کمسیون باید یک شورای گزینش متشکل از روسای هردو مجلس ملی، روسای دادگاه عالی، کمسیون نظارت بر تطبیق قانون اساسی، کمسیون مستقل حقوق بشر و احزاب سیاسی تشکیل شده و باید صلاحیت نامزدهای کمسیون مستقل انتخابات در این شورا تایید و لیست شانزده نفر در مشورت با نهادهای جامعه مدنی تهیه و برای انتخاب به رییس جمهور ارائه شود تا از میان آنان یازده تن را برای عضویت در کمسیون مستقل انتخابات برگزیند.

نظام انتخابات افغانستان از سال ها است که محل بحث های جدی می باشد. آسان گیری در شرایط نامزدی برای ریاست جمهوری، انتصابی بودن اعضای کمسیون و میکانیسم های مبهم نظارتی بر روند انتخابات، چگونگی حضور خارجی ها وترکیب کمسیون مستقل انتخابات و کمسیون سمع شکایت های انتخاباتی از عمده ترین موضوعات بحث برانگیز در نظام و قانون انتخابات می باشند.

در دو دور گذشته انتخابات ریاست جمهوری نیز مباحث تغییر و اصلاح نظام انتخاباتی افغانستان مطرح و اصلاحاتی در آن از جمله در ترکیب کمسیون سمع شکایت های انتخاباتی و شرایط کاندیداتوری وارد شد؛ اما نتوانست به تمام پرسش ها و مسایل در نظام انتخاباتی افغانستان پاسخ گفته و آن را به یک نظام کامل و قابل قبول در میان شهروندان افغانستان تبدیل کند.

هنوز هم شرایط کاندیداتوری مورد انتقاد بوده، میکانیسم های نظارتی بر روند انتخابات محل بحث و انتصابی بودن اعضای کمسیون مستقل انتخابات برای احزاب سیاسی و بسیاری از مردم افغانستان غیر قابل قبول می باشد. هم اکنون نزدیک به دوسال مانده به زمان انتخابات ریاست جمهوری، نگرانی های جدی در مورد جاگزینی ها در کمسیون مستقل انتخابات خلق شده و زنگ های خطری را برای اثرات منفی آن بر شفافیت و سلامت پروسه انتخابات به صدا در آورده است.

این نگرانی ها پنج ماه پیش و با گزینش کمیشنرهای کمسیون مستقل انتخابات از سوی رییس جمهور کرزی مطرح گردید و در همان زمان برخی از منتقدین، این عمل را "تقلب کارگزارانه در انتخابات ریاست جمهوری 2014" عنوان نمودند.

به هرصورت، نظام و قانون انتخابات نارسا بوده و نیاز به اصلاحات جدی دارد. شیوه انتصابی اعضای کمسیون مستقل انتخابات، خود یک شک بنیانکن را در نطفه پروسه انتخابات واردکرده که برکل روند انتخابات سایه می اندازد. برای یک فرایند دموکراتیک، نیاز است که متصدیان آن دارای ساختار دموکراتیک و متولیان آن معتقد به دموکراسی باشند.

نمی توان از یک نهاد وابسته با ساختار مغشوش، انتظار رفتار دموکراتیک و شفاف داشت. گماشته شدگان در ساختار این نهادها، قبل از هر چیز صلاح و فلاح خود و کسی را می خواهند که منتصبش کرده اند. بنابراین انتظار می رود که مجلس نمایندگان پیش نویس نظام و قانون انتخابات را به شکل جامع تعدیل نموده و برای سلامت هرچه بیشتر پروسه انتخابات حکومت آن را اجرا نماید.

 

نشست شیکاگو؛ تضمین امنیت یا تدبیری برای فرار از باتلاق افغانستان؟

هادی صادقی

 نشست شیکاگو بزرگترین اجلاس امنیتی و سیاسی ائتلاف ناتو بوده که این روزها در شیکاگوی آمریکا دایر می باشد. این نشست که با پیشنهاد ایالات متحده آمریکا تدویر یافته، ظاهرا برای بررسی مسایل افغانستان و تصمیم گیری در مورد آینده ماموریت این سازمان در چشم انداز پس از 2014 دایر گردیده؛ اما گفته می شود که موضوعات استراتژیک کلان ائتلاف، بررسی مسایل داخلی سازمان و تعریف اهداف و برنامه های سیاسی و امنیتی آینده این ائتلاف نیز شامل اجندای شرکت کنندگان "شیکاگو" می باشد. علاوه بر بحث در مورد افغانستان، سران ناتو به تعریف مجدد نقش ائتلاف در جهانی که مناطق امنیتی و استراتژیکی در حال تغییر و نظم موجود سیاست بین الملل در حال دگرگونی بوده نیز خواهند پرداخت و برنامه های دراز مدت امنیتی و استراتژیکی ائتلاف ناتو را مورد بازنگری و اصلاح قرار خواهند داد.

میزان منابع مالی نیروهای امنیتی افغانستان، انتقال مرحله به مرحله انتقال مسئولیت های امنیتی، خروج زودهنگام، چگونگی همکاری های امنیتی در چشم انداز پس از 2014 و بررسی چالش ها و تهدیدات امنیتی افغانستان از موضوعات مهم این اجلاس در مورد افغانستان می باشند. آمریکا و اعضای ناتو، نشست شیکاگو را نجات بخش، مهم و سازنده توصیف کرده و با نگاه خوشبینانه ادعا می کنند که این نشست آینده امنیت افغانستان را تضمین و ماموریت افغانستان را مسئولانه و موفقانه به پایان می رساند؛ برعکس ناظرین داخلی و خارجی، رسانه ها و مردم افغانستان نشست شیکاگو را تدبیری برای فرار ناخواسته از باتلاق افغانستان توصیف کرده و معتقد اند که این نشست نه تنها که امنیت افغانستان را تضمین نمی کند، بلکه ماموریت امنیتی ناتمام و رو به زوال خود را بردوش افغانستان گذاشته و صحنه افغانستان را دوباره به تروریسم، القاعده و طالبان واگذار می کند. حال پرسش این است که واقعا نشست شیکاگو را چگونه می توان توصیف کرد؟ اجلاس نجات بخش و تضمین کننده امنیت یا تدبیری برای فرار از باتلاق افغانستان؟ آیا این اجلاس می تواند برای افغانستان در مانده در چشم انداز پس از 2014 پیامی امیدوار کننده بدهد؟

در دو سال اخیر، ذهنیت های مخالف ماموریت ناتو در افغانستان در کشورهای ائتلاف ناتو روز بروز بیشتر شده و سیاستمداران و استراتژیست های آمریکا و ناتو تمایل شدیدی به خاتمه دادن به ماموریت افغانستان پیدا کرده اند. استراتژی امنیتی و سیاسی آمریکا و ناتو در دو سال اخیر همواره در مسیر کاهش دادن هزینه های مالی و سبک کردن از مسئولیت های سیاسی و امنیتی سوق پیدا کرده اند. طرح خروج نیروهای خارجی از افغانستان آخرین گام خاتمه بخشیدن به ماموریت افغانستان می باشد. اکنون ناتو و آمریکا تلاش می کنند با امضای سندهای همکاری های دراز مدت، مسئولیت های امنیتی و سیاسی و تعهدات لازم الاجرا را جاگزین تعهدات دیپلماتیک و غیر لازم الاجرا ساخته و از این طریق در افکار عمومی خاتمه دادن به ماموریت نیمه تمام را به "انتقال مسئولانه" توجیه نماید.

حقیقت این است؛ سران ناتو که اکنون در شیکاگو دارد ماموریت افغانستان را خاتمه می بخشد، پاسخی برای سوالاتی که به منظور آن ده سال پیش ماموریت افغانستان را شروع کرد، ندارند. هنوز تهدیداتی که برای رفع آن در سال به افغانستان آمده بودند، سرجای خود بوده و هیچ بهبودی در امنیت شهروندان آمریکایی و اروپایی از ناحیه تروریسم، طالبان و القاعده ایجاد نشده است. ثبات سیاسی و امنیت دایمی در افغانستان که از اهداف اصلی ماموریت ناتو بود نیز وجود ندارد. در حال حاضر طالبان و تروریستان در افغانستان روز بروز در حال قدرت مند شدن است و وضعیت سیاسی شدیدا در ابهام می باشد.

تجهیز و تقویت نیروهای امنیتی افغانستان که از اولویت های اصلی ده ساله ناتو و جامعه جهانی بود، امروزه در نشست شیکاگو نه تنها که برنامه ای برای تکمیل آن نیست، بلکه قرار است تعداد این نیروها از 350 هزار نفر به 250 هزار نفر کاهش یافته و هزینه های مالی این نیروها نیز کم شود.

 

 

شانگهای؛ ظهوری تازش گرانه در سیاست بین الملل

هادی صادقی

وزیر امور خارجه روسیه از آمادگی پذیرش افغانستان در سازمان همکاری های منطقه ای شانگهای از سوی اعضای این سازمان خبرداده است. سرگئی لاوروف اظهار امیدواری کرده که توافق نهایی برای پیوستن افغانستان به سازمان شانگهای در نشست جاری وزرای امور خارجه اعضای این سازمان حاصل شده است. سازمان شانگهای یک تشکل بین المللی همکاری های منطقه ای می باشد که در سال 2001 به هدف تسریع روند همگرایی های منطقه ای تشکیل شد. کشورهای چین، روسیه، قزاقستان، ازبکستان و تاجکستان از اعضای اصلی این سازمان بوده و کشورهای هند، پاکستان، ایران و مغولستان به عنوان مهمان در نشست های سالانه این سازمان شرکت می کنند. از سه سال به اینسو از افغانستان نیز به عنوان مهمان در نشست های شانگهای دعوت می شوند.

شانگهای یکی از سازمان های منطقه ای قوی بوده که در حال حاضر به سرعت در مسیر رو به جلو حرکت می کند. این سازمان از ظرفیت ها و پتانسیل های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی گسترده ای برخوردار بوده و بدین خاطر توجه جهانیان را بخود جلب کرده است. وجود ظرفیت های سیاسی و اقتصادی فراوان در حوزه کشورهای عضو این سازمان، شانگهای را عملا به قدرت جهانی رو به ظهور در سیاست جهانی تبدیل کرده، گفتمان نظری سیاست بین الملل را تغییر داده و تصویر حال و آینده سیاست بین الملل را در ذهن رسانه ها و افکار عمومی دگرگون کرده است. سازمان شانگهای و اتحادیه اروپا از قدرت های جهانی در حال ظهور می باشند که عملا نظم کنونی (تک قطبی) نظام بین الملل به رهبری آمریکا را با چالش مواجه ساخته و دارد سیاست بین الملل را به مسیری تازه ای سوق می دهد. امروز با حضور اتحادیه اروپا و سازمان شانگهای و سایر سازمان ها و اتحادیه های خرد و کوچک منطقه ای و نیز نقش آفرینی سیاسی و اقتصادی قدرت های منطقه ای، ساختار تک قطبی نظام بین الملل در افکار عمومی فروریخته و کم کم تصور موازنه قوا و نظم موزاییکی دوباره احیا می شود.  

حضور چین و روسیه به عنوان قدرت های جهانی و برخی کشورهای منطقه ای که از موقعیت استراتژیک و سوق الجیشی و یا ظرفیت های اقتصادی و منابع سرشار طیعی برخوردار می باشند در این سازمان، به سازمان شانگهای در سیاست بین الملل موقعیت ممتازی بخشیده و آن را به قدرت تعیین کننده در سیاست جهانی بدل کرده است. هرچند بجز چین و روسیه، سایر اعضای رسمی از ریز قدرت های منطقه ای بوده که عملا نقش اندکی در سیاست جهانی دارند؛ اما این کشورها می تواند در آینده موقعیت استراتژیک و از نظر اقتصادی حوزه ممتازی را برای شانگهای در سیاست جهانی ایجاد کند.

بنابراین، حضور در چنین سازمانی بخودی خود به قدرت ملی کشورها افزوده و از نظر سیاسی و اقتصادی به بالا بردن منزلت سیاسی کمک می کند. افغانستان در سه سال اخیر تلاش های را برای عضویت در سازمان همکاری های منطقه ای شانگهای آغاز کرده، اما تاکنون نتیجه نداده است. اینک اظهارات وزیر خارجه روسیه در این مورد امیدوار کننده و خوشایند است؛ اگر افغانستان بتواند عضویت رسمی این سازمان را حاصل کند، می تواند به فرصت های سیاسی و اقتصادی خوبی دست یابد.

شبکه حقانی در کجای جنگ و صلح افغانستان؟

هادی صادقی

نشانه های برجای مانده از مهاجمین حملات روز یکشنبه و تحقیقات امنیت ملی و وزارت داخله، رشته این حملات را بازهم به شبکه جلال الدین حقانی پیوند داد. وزیر داخله ساعاتی پس از ختم جنگ در جمع خبرنگاران گفته است که یکی از مهاجمین که دستگیر شده در اعترافات خود گفته است که با شبکه حقانی ارتباط داشته و حملات سراسری روز یکشنبه از سوی این گروه سازماندهی و اجرا شده است. آشکار شدن مجدد دستان تخریبی حقانی در افغانستان در شرایط کنونی، باردیگر پرسش های تکراری زیادی را مطرح ساخت؛ این که شبکه حقانی در کجای کلاف سردرگم جنگ و صلح افغانستان قرار دارد؟ و حکومت افغانستان در پروسه مصالحه با این گروه با چه نگاهی بنگرد؟ و از همه مهتر این که این حملات در شرایط کنونی چه پیام هایی را می تواند داشته باشد؟

جلال الدین حقانی از چند دهه بدینسو نام آشنایی برای مردم افغانستان است؛ او در زمان جهاد مردم افغانستان علیه نیروهای شوروی در کنار مجاهدین می جنگید، بدلیل اشتراکات مذهبی و قومی در مناطق جنوب و شرق افغانستان دارای نفوذ گسترده می باشد؛ اما در چندسال اخیر، نام شبکه حقانی بیشتر در فعالیت های تخریبی، عملیات های انتحاری و تهاجم های مسلحانه بالای تاسیسات دولتی در کابل و ولایات گرفته می شود. بیشترین حملات انتحاری و یورش های مسلحانه برتاسیسات دولتی از سوی این گروه سازماندهی شده و همگام با مخالفین مسلح دولت افغانستان علیه دولت و نیروهای خارجی در افغانستان می جنگد. شبکه حقانی، طالبان و القاعده اضلاع اصلی حلقه جنگ و ترور در افغانستان بوده که یازده سال است در برابر دولت افغانستان و نیروهای خارجی می جنگند.

اهداف همسو و فعالیت ها و تشکیلات سازمانی همسان این گروه ها، حد و مرز مشخص میان آنان را حداقل در افکار عمومی از بین برده است. اهداف، استراتژی، تاکتیک ها و نبردهای هریک آنان در افغانستان یکسان بوده و تفاوت های مشخصی در فعالیت های این گروه به چشم نمی رسد.با آنهم گروه ها و شبکه های مختلف حلقه جنگ و ترور در افغانستان، یکی از مبهم ترین معماهای ده سال اخیر بوده که هیچگاه حد و مرزی مشخص و تعیین شده ای میان این گروه ها ایجاد نشد و هویت آنان برای مردم افغانستان تعریف نگردید. از نظر تاریخی و مبانی شکل گیری، هریک از این گروه ها از هم متفاوت بوده و هرکدام محور های رهبری جداگانه ای دارند؛ اما طی ده سال جنگ و گریز در افغانستان، فعالیت تمامی این گروه ها کاملا در هم مدغم گردیده و شباهت های رفتاری و مسیر مشترک، هرگونه خط بندی ها و تفاوت های آنان را محو کرده است. انتحار و یورش های مسلحانه تاکتیک های جنگی هریک آنان بوده و دولت افغانستان و نیروهای خارجی اهداف ثابت و مشترک هرسه گروه می باشد.

دولت افغانستان برای گشودن مسیر مصالحه و ساده سازی معمای جنگ در میان این حلقه دست به تفکیک زده و آنان را به طالبان افغانی و طالبان خارجی، برادران ناراضی، شبکه حقانی، حزب اسلامی و القاعده تفکیک می کند؛ از این نظر، طالبان افغانی برادران ناراضی آقای کرزی می باشند که بدلیل برخی مسایل از دولت آزرده اند و باید حکومت با آنان مصالحه و آشتی نماید؛ اما شبکه حقانی، طالبان خارجی و القاعده گروه های تروریستی ای می باشند که با آنان آشتی ناپذیر بوده و باید تا نابودی کامل با آنان به مبارزه ادامه دهد. قطع رابطه با القاعده از پیش شرط های اصلی حکومت افغانستان با طالبان افغانی در پروسه مصالحه می باشد؛ اما در سوی دیگر، طالبان هنوز بر همکاری استراتژیک با القاعده تاکید نموده و با شبکه حقانی و سایر گروه های تروریستی فعال در افغانستان به عنوان متحدین فعال خود می نگرند. تمامی این گروه ها هنوز در میدان جنگ و روند های سیاسی متحد و هماهنگ عمل کرده است؛ جلال الدین حقانی سال گذشته در مصاحبه با رویترز اعلان نمود که در پروسه مصالحه و سایر روند های سیاسی از دستورات ملاعمر رهبر طالبان تبعیت کرده و از تصامیم وی حمایت می کند. از سوی دیگر، طالبان نیز تاکنون هیچگونه پیامی که نشاندهنده قطع رابطه با القاعده و یا شبکه حقانی باشد به حکومت افغانستان و جامعه جهانی ارسال نکرده و به نظر می رسد که هنوز هم به این گروه ها به عنوان متحدان استراتژیک خود نگاه می کنند.این امر نشان می دهد که این گروه ها، نه تنها در حملات انتحاری و فعالیت های تخریبی، بلکه در راهبردهای دراز مدت سیاسی و پروسه مصالحه حکومت افغانستان نیز هماهنگ و متحد بوده و این حکومت افغانستان است که با تفکیک سازی های کاذب هم خود را می فریبد و هم فرصت مبارزه با تروریسم و تامین ثبات در کشور را تلف می کند.

هرچند حکومت افغانستان و آمریکائیها به این نظرند که شبکه حقانی از روند مصالحه و مذاکره ترس انزوا دارد و تحرکات این گروه بیشتر به منظور شامل شدن در روند مصالحه انجام می شود؛ اما این تحلیل زیاد بجا و واقع بینانه نیست؛ حقیقت این است که فعالیت های شبکه حقانی و سایر گروه های تروریستی در افغانستان، هماهنگ بوده و بیشتر برای کسب امتیازات مشترک انجام می شود.